فیک کوک [ظلم]پارت ۷
تهیونگ:از بالا صدای گروپ اومد همه رفتیم سمت بالا جونکوک در اتاق و باز کرد دیدیم دختره نقش زمینه من گفتم این کیه اینجا چیکار میکنه
جونکوک:داستانش مفصله بعدا برات تعریف میکنم
تهیونگ:باشه
جونکوک :رفتم جلو رو زانو نشستم موهای دختره رو زدم کنار اصلا نمیدونستم اسمش چیه تهیونگ زنگ بزن به دکتر
تهیونگ:چرا نمیریش بیمارستان
جونکوک : میخوام اذیتش کنم 😏
تهیونگ :😶
زنگ زدم به دکتر ادرس دادم بیاد
جونکوک :دختره رو براید استایل بغلش کردم گذاشتم روی تخت و موهاشو زدم کنار رنگش زرد شده بود
بعد از چند دقیقه صدای در اومد بادیگارد درو باز کرد دکتر اومد تو
دکتر:مریض کجاست
جونکوک : بالا
دکتر رفت بالا من و تهیونگم رفتیم بالا داشتم وارد اتاق میشدم که
دکتر :لطفا بیرون منتظر باشید
جونکوک:عصبیشدم می خواستم برگردم بزنمش که تهیونگ با زور جلوم و گرف ت و نذاشت
تهیونگ:چیکار داری میکنی بزار کارش و بکنه
جونکوک :نمیدونم چرا وقتی اون دختره رو رو زمین دیدم یکم نارحت شدم من که ادم سنگی بودم چم شده (تو ی ذهنش )
تهیونگ:کجایی
جونکوک :هیچی بیخیال
تهیونگ:نمی خوای تعریف کنی داستان این دختره چیه
جونکوک:شروع کردم به گفتن داستان
تهیونگ:اوکی پس برای همین زندانیش کردی شاید راست میگه خونه رو خریده
جونکوک :نه بابا اون مثل بقیه کلاه برداره
دکتراومد بلند شدیم رفتیم سمتش
دکتر : ........
لطفا حمایت کنید امروز ۲ تا پارت گذاشتم ❤
جونکوک:داستانش مفصله بعدا برات تعریف میکنم
تهیونگ:باشه
جونکوک :رفتم جلو رو زانو نشستم موهای دختره رو زدم کنار اصلا نمیدونستم اسمش چیه تهیونگ زنگ بزن به دکتر
تهیونگ:چرا نمیریش بیمارستان
جونکوک : میخوام اذیتش کنم 😏
تهیونگ :😶
زنگ زدم به دکتر ادرس دادم بیاد
جونکوک :دختره رو براید استایل بغلش کردم گذاشتم روی تخت و موهاشو زدم کنار رنگش زرد شده بود
بعد از چند دقیقه صدای در اومد بادیگارد درو باز کرد دکتر اومد تو
دکتر:مریض کجاست
جونکوک : بالا
دکتر رفت بالا من و تهیونگم رفتیم بالا داشتم وارد اتاق میشدم که
دکتر :لطفا بیرون منتظر باشید
جونکوک:عصبیشدم می خواستم برگردم بزنمش که تهیونگ با زور جلوم و گرف ت و نذاشت
تهیونگ:چیکار داری میکنی بزار کارش و بکنه
جونکوک :نمیدونم چرا وقتی اون دختره رو رو زمین دیدم یکم نارحت شدم من که ادم سنگی بودم چم شده (تو ی ذهنش )
تهیونگ:کجایی
جونکوک :هیچی بیخیال
تهیونگ:نمی خوای تعریف کنی داستان این دختره چیه
جونکوک:شروع کردم به گفتن داستان
تهیونگ:اوکی پس برای همین زندانیش کردی شاید راست میگه خونه رو خریده
جونکوک :نه بابا اون مثل بقیه کلاه برداره
دکتراومد بلند شدیم رفتیم سمتش
دکتر : ........
لطفا حمایت کنید امروز ۲ تا پارت گذاشتم ❤
۶.۷k
۱۹ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.